توضیحات
علاءالدین
Aladdin
نویسنده: روت هوبارت
سطح: Elementary
سبک: پری
حجم کتاب: کوتاه ترین
انگلیسی: بریتانیایی
کل کلمات: 1181
کلمات منحصر به فرد: 201
یکی از مشهورترین حکایت های عربی است که جزء کلکسیون “حکایت های شب عربی“می باشد. یک جادوگر بد صفت خواست که مالک یک چراغ جادویی باشد. چراغ در داخل غار در چین بود. متاسفانه جادوگر نتوانست آن را ازآن خود بکند. فقط یک پسر خاصی میتوانست او را کمک کند. روزی جادوگر این پسر را در بازار چین ملاقات کرد. نام پسر علاءالدین بود. علاء الدین خیلی فقیر و پر ریش بود. جادوگر به او یک قراردای پیشنهاد کرد . بر حسب آن، او می خواست ریش های علاءالدین را بخرد و خودش با او به مکان های جادویی برود، جایی که غار جادویی آنجا بود. ماموریت علاءالدین این بود که به طبقه پایین در غار رفته و چراغ جادویی را از باغ سحر آمیز پیدا کند. اما زمانی که علاءالدین به پایین رفت و چراغ را یافت، نتوانست برگردد، یک سنگ بزرگی راه را بسته بود.
It is one of the most popular Arabian fairytales, which is a part of the collection ‘The tales of the Arabian nights’. An evil magician desired to own a magic lamp. The lamp was in the cave in China. Unfortunately the magician couldn’t get it on his own. And only one special boy could help him. One day the magician met this boy at the market in China. The boy’s name was Aladdin. Aladdin was very poor and sold bread. The wizard suggested him an agreement. According to it, he would buy all Aladdin’s bread and the boy himself would go with him to some magic place, where the magic cave was… Aladdin’s mission was to go downstairs into the cave and find this magic lamp in the magic garden. But when Aladdin went down and found the lamp, he couldn’t come back. A big stone closed the passage.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.