توضیحات
علی بابا و چهل دزد
Ali Baba and The Forty Thieves
نویسنده: آنتوان گالاند
سطح: Elementary
سبک: پری
حجم کتاب: کوتاه ترین
انگلیسی: بریتانیایی
کل واژه ها: 1203
کلمات منحصر به فرد: 236
این یک حکایت عربی است که در “هزار و یک شب” مشتمل است. یک بازرگان دو پسر داشت، وقتی که تاجر مرد، پسر بزرگتر وارث کل ثروت و زندگی ثروتمند شد، پسر کوچکتر، علی بابا هیچ چیزی به دستش نرسید و با یک زن فقیر ازدواج کرد. علی بابا یک هیزم شکن شد. یک روزی او در جنگل کار می کرد و هیزم جمع می کرد. ناگهان او چهل مرد سیاه پوش بر روی اسب های سیاه دید. آنها نزدیک یک سنگ بزرگ آمدند و یکی از آنها گفت “بوته کنجد را بازکن“. چیز شگفت انگیزی رخ داد: سنگ درب یک ورودی به سوی غار باز شد، همه به داخل رفتند. علی بابا هم دقیقا بعد از این که این دزد ها رفتند همین کار را انجام داد. او کلمه جادویی را گفت “بوته کنجد را باز کن”. سنگ از او اطاعت کرد و او وارد غار شد. هیزم شکن گنج های بسیاری را در آنجا پیدا کرد و تصمیم گرفت چیزی را برای خودش بردارد.
This is an Arabian folk tale, included in the “One Thousand and One Nights”. One merchant had two sons. When the merchant died, the elder son got a heritage and a wealthy wife. The younger son Ali Baba got nothing and married to a poor woman. Ali Baba became a woodcutter. One day he was working in the forest, collecting the firewood. Suddenly he saw forty men in black on the black horses. They came to a huge stone and one of them said, ‘Open Sesame’. Something incredible happened: the stone opened an entrance into a cave. Everybody went inside. Ali Baba did the same thing, after the men in black had left. He said the magic words, ‘Open Sesame’. The stone obeyed him and he entered the cave. The woodcutter found many
.treasures there and decided to take something with him
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.