درباره کتاب:
در کتاب مستاجر وایلدفل هال، آن برونته در نظر دارد حقیقت را بیان کند، زیرا حقیقت همواره اخلاقیات را به آنهایی انتقال میدهد که توانایی درک آن را دارند. او با جسارت و اصرار فراوان قدم جلو گذاشت تا افسانههای رمانتیک که ناشی از عشق بودهاند را درهم بکوبد.
یک زن بیوه، همراه با پسر و خدمتکار خود به وایلدفل هال میآید. مردم شهر داستانهای عجیبی در مورد او و زندگی گذشتهاش تعریف میکنند اما گیلبرت مارکهام، که دل به او باخته است تلاش میکند تا این داستانها را باور نکند. اما با گذر زمان دچار تردید میشود که آیا اعتمادش به جا بوده است؟
این رمان به باور بسیاری از منتقدین یکی از نخستین رمانهای فمنیستی است. این دیدگاه «آن» از ابراز حقیقت در رمان مستاجر ملک وایلدفل هال (The tenant of Wildfell Hall)، روی تفسیر کتاب جین ایر و بلندیهای بادگیر به قلم خواهرانش تاثیر گذاشته و سطح آن ها را بهطور قابل ملاحظهای بالا برده است. اما واقعیات و نیروی اعمال شده روی خوانندگان رمان مستاجر وایلدفل هال، موجب ضربه و ناراحتی روحی، حتی روی آن تعداد از مرورکنندههای این رمان شده است که به تواناییهای قابل ملاحظه مولف آن واکنش نشان دادهاند. چارلز کینگزلی، منتقد مجله فریزر، توانایی و جسارت آن در خلق یک کتاب جالب را مورد تایید قرار داده و عقیده دارد که ما باید از نویسندهای مانند” آن” «برای برملا کردن باطن کثیف جامعه انگلیس در ورای ظاهر تر و تمیزش» سپاسگزار باشیم.
البته خود برونته نیز به خشونت غیرضروری و لحن تند قلماش پی برده است. از سوی دیگر آقای شارپ، منتقد مجله لندن عقیده دارد که علاقه شدید و استعداد موجود در این رمان باید به صورت مثبت مورد بررسی قرار بگیرد، زیرا احتمال دارد که خانمهای خواننده این رمان دلشان بخواهد، همان شیوهها را خودشان به مورد اجرا بگذارند و از همان کلمات خشن که در این کتاب در اختیارشان قرار میدهیم استفاده کنند و عین همان ها را در صفحه شارپ مجله به خود ما منعکس کردهاند. با مقایسه خصوصیات اخلاقی عالی، خواننده این رمان سردرگم میماند که «اکتون بل» مرد است یا زن. یک فرضیه برای حل این چیستان میتواند این باشد که شوهر این خانم مولف یا یک آشنای مرد او را در نوشتن این رمان یاری میداده است.
جای تعجب اینجا است که رمان «مستاجر وایلد فل هال» به قلم کوچکترین خواهران برونته نوشته شده است که حتی در سن ١۹ سالگی اشکال تکلم داشت و خواهرانش از این میترسیدند که خانم اینگهم، صاحبکار او خیال خواهد کرد که او ذاتاً ناتوان است. و یک دهه بعد، به نظر یکی از ناشرین لندن بنام جرج اسمیت، آن برونته با اشعار و دو تا از رمانهایش که مایه افتخار او بودند، یک زن ملایم رسیده بود، نه عاجز و ناتوان که به حمایت احتیاج داشته باشد، نوعی حالت تمنا داشت که موجب دلسوزی میشد. «آن» با علم بهدرستی هدفاش، از این دیدگاههای خشن شدیداً در عذاب بود.
اصل نسخه دستنویس کتاب «مستاجر وایلد فل هال» باقی نمانده است. از نامه گیلبرت مارکهام فرستاده شده به هالفورد استنباط میشود که «آن برونته» این کتاب را بین تابستان ١۸۴۶ تا ماه ژوئن ١۸۴۷ نوشته بود. زیرا در فاصله ماههای آگوست و نوامبر ١۸۴۷، «آن» سرگرم اصلاح نسخه اول کتاب اگنس گری خودش قبل از این کتاب بوده است، اما پس از چاپ آن در ماه دسامبر، «آن» فرصت لازم برای نوشتن کتاب مستاجر وایلدفل هال را در اختیار داشته است. در اصل کتاب «مستاجر» به قلم خود آن برونته که در کتابخانه دانشگاه پرینستن موجود است.
درباره نویسنده:
آن برونته (Anne Brontë) که ششمین فرزند پاتریک و ماریا برونته بود، در ماه ژانویه ١۸۲۰ در تورنتن، برد فورد، یورکشایر بدنیا آمد. مادر آن برونته در ماه سپتامبر ١۸۲١ فوت کرد و خواهرهای بزرگتر آن، یعنی ماریا، الیزابت، شارلوت و امیلی هم به مدرسه دختران تارک دنیا در لنکاشایر واقع در کراون بریج فرستاده شدند و سال بعد، ماریا و الیزابت فوت کردند. او اولین رمان خودش بنام اگنس گری را در سال ١۸۴۵ شروع کرد و در سال بعد، یک جلد از اشعار شارلوت، امیلی و خود آن، توسط کورد، الیس واکتن بل به چاپ رسیدند. کتاب بلندیهای بادگیر و اگنس گری در کنار هم در سه جلد در سال ١۸۴۷، چند هفته بعد از جین ایر به چاپ رسیدند. دومین رمان آن، بنام «مستاجر وایلدفل هال» در ١۸۴۸ به بازار آمد. شارلوت و امیلی در اواخر همان سال فوت کردند و خود «آن» نیز در ماه می ١۸۴۹ درگذشت.
خلاصه ای از داستان:
در حال رفتن به طرف اتاق خودم بودم که روی پلهها، همان دختر زیبای حدود نوزده ساله را دیدم که لباس شیکی به تن داشت، صورتی گرد و زیبا با زلفهای قشنگ و ما را چش قهوهای رنگ خود ایستاده بود. لازم نمیدانم به تو بگویم که او خواهرم رز بود. میدانم که او هنوز هم یک دختر آرام و بدون شک دوستداشتنی است و خبر نداشتم که چند سال بعد زن کسی خواهد شد که بهترین دوست من است که در آن موقع هفده ساله بود و موهای بور کوتاهی داشت.
در موقع ورود به اتاق نشیمن، آن زن محترم را دیدیم که در نزدیکی آتش در روی صندلی دستهدار نشسته و طبق معمول همیشه کار دیگری برای انجام دادن نداشت، مشغول کاموا بافی بود. قبلاً منقل را آماده و برای آمدن ما آتش را روشن کرده بود و خدمتکار نیز در همان موقع سینی چایی را آورده بود، رفت و از کمد چوب بلوط در کنار دیوار، ظرف شکر و قاشقهای چایخوری را آورد.
موسسه برجسته e-book انگلیسی این داستان را در قالب فرمت pdf همراه با فایل صوتی mp3 با کیفیت بسیار عالی آماده کرده است. امیدواریم از خواند آن لذت ببرید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.